حتما برای شما هم پیش آمده که در یک مهمانی یا مراسم، از دور دوستی را ببینید و با اشتیاق و خوشحالی به سمت او بروید تا کمی با هم صحبت کنید. اما در مقابل، شاید آشنای دیگری را هم ببینید که اصلا تمایلی به برخورد با او ندارید و سعی میکنید خود را از او پنهان کنید. چرا در برخورد با دو آشنای مختلف چنین واکنش و رفتار متفاوتی داریم؟
تفاوت این دو رفتار در چیست؟
چرا مشتاق دیدن فردی و متنفر از دیدار فرد دیگری هستید؟ یک لحظه در ذهنتان دو نفر خودتان را که برای شما این خصوصیات متضاد را دارند، مرور کنید. ببینید این دو چه تفاوتهایی باهم دارند که باعث شده شما اینگونه نظر متفاوت و حتی متضادی در مورد آنها داشته باشید.
آیا تفاوت برداشت شما از این دو نفر مربوط به قیافه آنها میشود؟
یا شاید به دلیل تفاوت در میزان دارایی و ثروت آنهاست؟
و یا از لباسهایی که میپوشند، خوشتان نمیآید؟
قیافه، میزان دارایی و عواملی از این دست ممکن است در نظر شما برای معاشرت با افراد مختلف موثر باشد، ولی مسلما تاثیر این عوامل نمیتواند تا این حد متفاوت باشد. اشتیاق و تنفر، دو رفتار بسیار متفاوت و متضاد است و بنابراین باید عوامل مهمتری باعث بهوجود آمدن این احساس دوگانه شده باشد. فکر کنید ببینید در شما چه عامل یا عواملی باعث این برداشت کاملا متضاد از این دو نفر شده است؟
آیا ممکن است مشکل از من باشد؟
عواملی که باعث چنین برداشتی در شما میشود، به احتمال زیاد مربوط به رفتار و گفتار برخی از دوستان، آشنایان و اقوام میشود. حال میخواهم بار دیگر این دو فرد بسیار متفاوت را در ذهنتان بررسی کنید. اینبار نظر دیگران در مورد این دو نفر را هم مدنظر داشته باشید. ببینید آیا این برداشتِ کاملا متضاد در مورد این دو فرد فقط مربوط به شما میشود و یا دیگران هم چنین برداشتی از این دو نفر دارند؟
مسلما اگر این برداشت صرفا مربوط به شما باشد و سایر آشنایان این برداشت متضاد را با دو فرد فرضی نداشته باشند، مشکل از شماست. ولی اگر بقیه افراد هم نظری مشابه نظر شما در مورد آنها داشته باشند، آن موقع میتوان نتیجه گرفت که رفتار و عملکرد متفاوت و متضاد این دو نفر باعث این نظرات شده است.
چه فرقی میکند که نظر دیگران با نظر ما مشابه باشد یا نباشد؟
همانطور که گفتم درصورتی که نظر دیگران با نظر ما یکسان نباشد، باید به نظر خودمان در مورد این دو نفر شک کنیم. چرا که ممکن است مشکل از ما باشد و نه از فردی که از او تنفر داریم! در این حالت باید روی خودمان کار کنیم تا مشکلمان را پیدا کنیم و درصدد رفع آن برآییم.
اگر این مشکل از ما نبود و همه اطرافیان در مورد فردی مشابه نظر من را داشتند و دلِ خوشی از روبرو شدن با او را نداشتند، چطور؟ آیا در این شرایط دیگر نیازی نیست کاری بکنم و خیالم راحت باشد که مشکل من نیستم و مشکل مربوط به آن فرد است؟ یا اینکه نه، در این شرایط هم من وظایفی دارم که باید انجام دهم؟ هم در مورد خودم و هم در مورد آن فرد!
نظر شما چیست؟
نظر شما در این مورد چیست؟ آیا ما در مورد رفتار دیگران هم وظیفهای داریم؟ و یا آیا در مورد رفتار نامناسب دیگران کاری از دست ما ساخته است؟ آیا میتوانیم به آنها کمک کنیم تا رفتار بهتری داشته باشند؟
این سوالات میتواند موارد مناسبی برای تمرین ایدهپردازی هم باشد! اگر سایر مقالات سایت را هم کم و بیش مرور کرده باشید، حتما میدانید که ایدهپردازی یکی از ابزارهای مهم کسب مهارت خلاقیت است. ما با ایدهپردازی در واقع ذهنمان را باز میکنیم و آماده ارائه ایدههای متفاوت و خلاقانه میشویم. پس از این فرصت غافل نشویم و از چنین فرصتهایی برای توسعه ذهنمان سود ببریم.
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در بخش دیدگاه (پایین همین صفحه) با ما و سایر خوانندگان به اشتراک بگذارید. سپاس!