کودکان توانمند آفریده میشوند!
کودکان توانمند آفریده میشوند و بهطور ذاتی تواناییهای خارقالعادهای دارند. تواناییهایی که ما بزرگترها هیچگاه نخواستهایم آنها را بپذیریم.
تصور اغلب ما از کودکان این است که آنها موجوداتی ضعیف و ناتوان هستند. در صورتی که این تصور کاملا اشتباه است. کودکان نه تنها از نظر جسمی بلکه از نظر ذهنی هم بسیار قوی هستند و میتوانند خود را با شرایط مختلف وفق دهند.
کودکان جثه کوچکی دارند و به نظر بسیار ضعیف و نحیف میآیند. ولی واقعیت این است که کودکان از نظر جسمی بسیار توانمند و توانا هستند. آنها مقاومت زیادی در برابر شرایط نامساعد و بیماریها دارند. در این جسم کوچک و ظاهرا ضعیف، خالق هستی امکاناتی را به ودیعه گذاشته است که آنها را بهطور باورنکردنی از گزند عوامل مخرب محیطی مصون نگه دارد.
از طرف دیگر این موجودات کوچک از لحاظ ذهنی هم توانمندند و در مقایسه با ما بزرگترها، قدرت یادگیری بسیار بالایی دارند.
برای نمونه اغلب بزرگسالان دهها سال تلاش میکنند تا یک زبان جدید یاد بگیرند و سرانجام هم در بیشتر مواقع موفق نمیشوند. ولی یک کودک در عرض یکی دو سال یک و یا حتی در خانوادههای دوزبانه، دو زبان مختلف را یاد میگیرد و میتواند آنها را بهراحتی تکلم کند و منظورش را برساند.
در این رابطه برخی از صاحب نظران کودکان توانمند را به اسفنج تشبیه میکنند که به سرعت میتوانند مطالب را جذب کنند و در هر زمینهای مهارت لازم را کسب نمایند.
کودکان از اشتباه و شکست واهمهای ندارند!
علاوه براین کودکان برخلاف ما، از اشتباه و شکست واهمهای ندارند. آنها از اینکه با ارائه یک ایده غیرمعمول و بلندپروازانه، احمق تصور شوند و مورد تمسخر قرار گیرند، ترسی ندارند. ولی ما بزرگترها همیشه حواسمان است که اشتباهی از ما سر نزند و حرفی نزنیم که از دید دیگران بیربط و غیرمنطقی به نظر آید. ما همیشه خود را نیازمند تایید دیگران میبینیم و گفتار و رفتارمان را براساس خوشایند دیگران تنظیم میکنیم.
بسیاری از فعالیتها را شروع نمیکنیم و اگر هم شروع کنیم، ادامه نمیدهیم؛ صرفا به این دلیل که مبادا در آن کار شکست بخوریم و مورد تمسخر و سرزنش دیگران قرار گیریم.
ما بزرگترها دوست داریم گروهی فکر کنیم و گروهی عمل کنیم. چرا؟ چون در این صورت حتی اگر فعالیتی که انجام میدهیم، اشتباه از کار دربیاید، همگی دخیل بودهایم و در برابر عدم تایید و تمسخر سایرین مصون خواهیم بود.
ولی کودکان این ترسها را ندارند. به همین دلیل ریسکپذیری خوبی دارند و از اعتمادبهنفس بالایی برخوردارند. بهشرط آنکه ما با رفتارهای نسنجیده، آنها را برای تقلید از کارهای خودمان تحت فشار قرار ندهیم، که البته متاسفانه قرار میدهیم.
عدم باور ما نسبت به توانمندیهای کودکان
عدم باور ما نسبت به تواناییهای کودکان باعث میشود که در اغلب موارد آنها را حتی به حساب نیاوریم. بهتدریج ما با این رفتارهای نسنجیده و باور نداشتن آنها، باعث میشویم کودکان خلاقمان را نیز همچون خودمان به موجودات محافظهکار و ناتوان تبدیل کنیم!
ما سعی میکنیم به بچهها بیاموزیم که نباید بیگدار به آب بزنند. باید محتاط باشند. وقتی اشتباه میکنند سرکوفتشان میزنیم. همیشه درصدد این هستیم که به آنها ثابت کنیم که نسبت به خیلی چیزها آگاهی ندارند. به کودکان میگوییم که برای انجام کارهای مختلف مهارت لازم را ندارند. در یک کلام سعی داریم به آنها بفهمانیم که بسیار ناتوان هستند هم از نظر جسمی و هم از لحاظ ذهنی!
… و البته همه اینها باعث میشود که به مرور کودکان اعتماد به نفسشان را از دست بدهند و به این باور برسند که واقعا ناتواناند و آن زمان است که ما احساس غرور و پیروزی میکنیم. احساس میکنیم بالاخره توانستهایم حقیقت را به کودکان حالی کنیم.
با توجه به توانمندیهای فوقالعاده بچهها اگر کمی به آنها میدان دهیم. اگر کمی با آنها تعامل داشته باشیم و به خودشان و به ایدههایشان اهمیت دهیم شکوفا میشوند و میتوانند آینده بسیار روشنی داشته باشند.
در واقع ما با نحوه برخوردمان با کودکان، آینده و سرنوشت آنها را رقم میزنیم. بنابراین باید توجه داشته باشیم که کیفیت برخود ما میتواند آینده کودکان را نابود کند و آنها را به افراد ناتوان همچون خودمان تبدیل نماید و یا باعث رشد فکری و ذهنی آنها شده و آنها را در زمره نوابغ روزگار قرار دهد.
پس کودکان توانمندتر از آن هستند که ما فکر میکنیم، به شرط آنکه ما بزرگترها امکان بروز توانمندیهایشان را از آنها نگیریم!