ایدهپردازی از جنس تخیل
به صفحه «هر روز یک ایدهپردازی از جنس تخیل» خوش آمدید. در این صفحه هر روز به دنیای تخیل و ایدهپردازی قدم میگذارید. در اینجا، به اشیا و موجوداتی که شاید همیشه ساده و بیصدا به نظر میرسند، جان میدهیم تا از دیدگاه خودشان حرف بزنند. هر روز یک ایدهپردازی جدید، از زبان یک مداد، یک سیبزمینی، یا حتی یک کتاب کهنه، به شما نشان میدهد که چگونه میتوان با تغییر زاویه دید، به دنیای اطراف نگاه تازهای داشت.
این صفحه فضایی است برای ایدهپردازی از جنس تخیل، پرورش خلاقیت، بازی با افکار و گسترش مرزهای ذهن. هدف ما این است که شما را به تفکر خارج از چارچوبهای روزمره دعوت کنیم. میخواهیم دنیایی را به شما نشان دهیم که پر از صداهای خاموش و داستانهای ناگفته است. بیایید هر روز با ما همراه شوید و از طریق تخیل، دیدگاههای جدیدی از چیزهایی که هر روز میبینیم و لمس میکنیم، کشف کنید.
راستی!
شما چرا نمینویسید؟ شما هم همراه ما دست به قلم شوید. مطالب کوتاه، ایدهپردازی و تخیل! نوشتههایتان را میتوانید در قسمت دیدگاه (پایین همین صفحه) با ما و سایر خوانندگان به اشتراک بگذارید. علاوه بر این میتوانید در مورد مطالب این صفحه هم نظر بدهید. منتظر شما هستیم.
***
1. اگر من یک کتاب کهنه بودم.
اگر من یک کتاب کهنه بودم، با هر صفحهام قصهای از روزگاران گذشته روایت میکردم. شاید جلدِ قدیمی و زرد شدهام نشان از گذشت سالها و کهنگی باشد، اما هنوز قلبم پر از دانش و احساساتِ جاودانهای است. دانش و احساساتی که از دستخطهای مخاطبانم بر گوشههای صفحههایم جا مانده است. صدای ورقزدنم، صدای زندگیهایی است که مرا لمس کردهاند و داستانهایم را خواندهاند. هر خط از نوشتههایم یادآور روزهایی است که برای اولین بار به چشم کسی نشستم و روحش را به جهانی تازه بردم. شاید اکنون خاکی شدهام و گوشه انباری افتاده باشم، اما ارزشم همواره در یاد کسانی که مرا درک کردهاند، باقی میماند.
با هر باری که کسی مرا از قفسه بیرون میآورد و ورق میزند، بوی قدیمی بودنم حس کنجکاوی و نوستالژی را بیدار میکند. هر چروکی که روی کاغذهایم هست، به مانند ردی از زمانهایی است که عبور گذشته و شاید دیگر باز نگردد. اما همچنان آمادهام که رازها و داستانهای نهفته در لابهلای صفحاتم را به اشتراک بگذارم، به شرطی که کسی باشد که مرا به دست بگیرد، ورق بزند و بخواند.