مهارت حل مسئله
انسان در زندگی روزمره خود با مسائل و مشکلات مختلفی مواجه میشود و لازم است برای حل هریک از آنها با استفاده از روشهای مناسب مبادرت کند. در واقع امروزه با توجه به تعدد مسائل و مشکلات، مهارت حل مسئله، یکی از مهارتهای کلیدی بشر بهشمار میرود.
افرادی که این مهارت را دارند میتوانند بهراحتی با مسائل کنار آمده و آنها را از سر راه خود بردارند. ولی کسانی که این مهارت را ندارند و یا در این زمینه از مهارت کمی برخوردارند، در عمل همیشه در زندگی دچار چالشهای زیادی هستند.
بازتعریف مسئله
در کنار مهارت حلِ مسئله، بعضی مواقع اولین و مهمترین گام برای رسیدن به راهحل و پاسخی مناسب برای مسائل، بازنگری در تعریف مسئله و مشکل است. در مواردی به دلیل گنگ بودن مسئله و عدم اِشراف به آن باعث میشود نتوانیم آن را حل کنیم. گفته میشود با رسیدن به درک صحیحی از مسئله، عملا بیش از 50 درصد مسئله حل شده است.
بنابراین قبل از اینکه برای مسئلهای به دنبال پاسخ باشید، ابتدا به خود مسئله فکر کنید تا مطمئن شوید سوال را بهدرستی فهمیدهاید. بعد در جهت یافتن پاسخ آن برآیید. در مواردی راهحل در خود مسئله نهفته است و در صورت تشریح مسئله، راهحل هم نمایان میشود.
افراد خلاق مهارت خوبی در بازتعریف مسئله دارند. آنها به دلیل وسعت دیدی که دارند، از زوایای مختلف به مسئله نگاه کرده و نکات ناشناختهای از آن را کشف میکنند. این مهارت آنها را در یافتن پاسخ مناسبتر کمک میکند. درواقع با بازتعریف مسئله راههای جدیدی برای رسیدن به پاسخ جلوی روی ما باز میشود.
فرازهایی از کتاب «خلاقیت در عمل»
***
رویکرد دیگری از بازتعریف مسئله
برای بازتعریف مسئله از رویکرد دیگری هم میتوان استفاده کرد. در این رویکرد از زوایای مختلف، نه فقط به خودِ مسئله، بلکه به دلایل به وجود آمدن آن نیز نگاه میکنیم. در این شیوه از بازتعریف مسئله، ابتدا بر روی اصل مشکل تمرکز کنیم و سپس سؤالاتی را مطرح میکنیم که دیدگاههای متفاوتی ایجاد کنند. به عنوان مثال، به جای پرسیدن «چگونه این مشکل را حل کنیم؟»، میتوانیم بپرسیم «چرا این مشکل ایجاد شده است؟» یا «چه کسی از حل این مشکل بهرهمند میشود؟». این تغییر زاویه دید، باعث میشود که محدودیتها کاهش یافته و راهحلهای نوآورانهتر به ذهن خطور کنند. بازتعریف مسئله در سازمانها و تیمهای خلاق به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی برای دستیابی به ایدههای تازه و غیرمنتظره به کار میرود.
***
در داستان «ناسا و مشکل خودکار» که در مقاله «تعریف خلاقیت به زبان ساده» به آن اشاره شده، به روشنی میتوان تاثیر بازتعریف مسئله را دید. در این داستان مشکل بهوجودآمده با هزینه بسیار کمتر و بهراحتی فقط با یک بازتعریف ساده از مسئله، حل شد. این روش در بسیاری از مسائل دیگر هم میتواند کاربرد داشته باشد و در حل اصولی، سریع و البته خلاقانه آنها بکار گرفته شود.
نظر شما در مورد باز تعریف چیست؟ آیا در این زمینه موردی را تجربه کردهاید؟ اگر تجربهای داشتهاید، از طریق قسمت «نظر بدهید» آن را با ما به اشتراک بگذارید.
اگر هم تاکنون در این زمینه تجربهای نداشتید و یا حتی به چنین موضوعی فکر نکردهاید، از حالا به بعد در مورد مسائلی که پیش میآید بیشتر فکر کنید. مسلما با بکار بستن مواردی که در این مقاله و همچنین مقاله «ناسا و مشکل خودکار» ذکر کردم، میتوانید راحتتر از پس مسائل برآیید. پس بیایید با تغییر نوع نگاهمان در مورد مسائل و یا حتی هر موضوعی، فصل جدیدی را در زندگی خود باز کنیم. به قول سهراب سپهری:
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید